توضیحات :
تحقیق درمورد پيكاسو و زندگي او(بيوگرافي و زندگينامه پيكاسو ) در 92 صفحه در قالب Word قابل ویرایش.
بخشی از متن :
مقدمه
هنر اين سخنگوي روح انساني از بدو تولد انسان تا آخرين دم اسرار دروني و عواطف واحساسات ما را بيان مي كند . بشر از همان ابتداي خلقت در پي آفرينش وخلق زيبائي بوده چرا كه خداوند در قرآن كريم مي فرمايد: « از روح خود در انسان دميديم » و اين روح آفرينش وزيبا آفريني خداوند است كه در ضمير همه انسانها وجود داشته وانسان را از همان ابتداي كودكي به آفرينش زيبايي رهنمون مي سازد از آنجا كه خداوند انسانها را از يك جنس ولي متفاوت از هم آفريده اين حس زيبايي آفريني در برخي بيشتر ودر برخي كمتر، و گاهي به صورت موسيقي و شعر وگاهي به صورت نقاشي وتصوير بروزمي كند .
نقاشي يكي از اولين هنرهايي بود كه انسان به آن گرايش پيدا كرد . آنچه عوام از نقاشي مي دانيم كشيدن تصاويري است كه ديد انساني از مناظر دارد وهر چند اين تصوير واقعي تر وبه اصل نزديكتر باشد نقاش چيره دست تر و متبهر تر به نظر مي رسد . سالها تفكر مردم از نقاشي چنين بود شايد هنوز هم بسياري با اين فكر زندگي مي كنند اما در سال 1881 هنرمندي به دنيا آمد كه تمام بافته هاي ذهن انسانها ودنياي غرب را از نقاشي تغيير داد . او كه با نقاشي وهنر به دنيا آمد و پايه گذار بزرگترين انقلاب در عرصه هنر جهان شد كسي نبرد جز پابلو پيكاسو .
پيكاسو نمونه كامل وبارز يك انسان خلاق و نو آور بود . او شايد يكي از غير منتظره ترين وغير قابل پيش بيني ترين هنرمندان عرصه گيتي بود . او با عرضه كبويسم به دنياي نقاشي به حكومت سرد و طولاني رنسانس بر اين هنر پايان داد . رنسانسي كه نقاش ، محكوم و مجبور به كشيدن توهمات ديد انساني مي كرد و نقاش مانند دوربين عكاسي فقط به ثبت مناظر مانند آنچه مي ديد مي كرد . اما پيكاسو با نو آوري خود اين آزادي را به نقاشي داد تا مانند شاعر تر اوشات ذهن و روح خود را بر بوم طراحي كند واز آنچه خداوند در نها د او گذاشته واز عشقي كه در وجودش دارد با بيننده سخن بگويد اين بهترين وعاليترين مرحله پيشرفت در نقاشي از ابتداي خلقت اين هنر زيبا بود .
شايد هيچ هنرمندي به اندازه پيكاسو با اين همه رسانه متنوع كار نكرده باشد از نقاشي رنگ روغن گرفته تا طراحي ، مجسمه سازي ، گرافيك ، سراميك واز آنجا كار با ابزارهايي چون گرايش ، پاستل ، مداد رنگي و آفريدن ليتو گرافيها ، چوبكاري ها ، پيكره هايي از كچ و چوب ، ساختواره هايي از آهن و مفتول ، چوب يا ورقه هاي فلزي ، عكسها و طرحهايي براي لباس و پرده هاي پيش صحنه و پس صحنه تاتر و باله وسرانجام شعرونمايش نامه نويسي .
هيچ هنرمندي با اين همه سبك و شيوه گوناگون وگاه متضاد كا رنكرده است . از امپرسيونيسم مانه بزرگ تا اكسپرسيونيسم ون گوك ، از غرابت نمادين گوگن تا شاد گونگي امپرسيونيسي تولوز لوترك ، از منريسم الگور كوك وهنرمندان بادوك تا كلاسي سيم استادان قديم ، از سورژناليسم و كانتراكتيويسم وهنر سياه واره تاكوبيسم كه خود بنيان گزارش بود .
به تحقيق درباره هيچ هنرمندي ، دست كم در زمان حياتش به اندازه پابلو پيكاسو مقاله ، كتاب ، رساله ، تغيير نقد و ياد داشت نوشته نشده است . شمار كتابها و نوشتارهايي كه درباره پيكاسو انتشار يافته سر به صدها مي زند و سيل انتشار اين نوشته ها همچنان ادامه دارد .
اين رساله نيز تلاشي در جهت معرفي و آشنايي بيشتر با اين هنرمند بزرگ و نقد وبررسي آثارش مي باشد . نظر من در اين پايان نامه بيشتر بر بيوگرافي وزندگي نامه پيكاسو بوده ودر ادامه به بررسي دوره هاي نقاشي در كار او و سپس مراحل تكامل آثار وي پرداخته ام ودر نهايت مروري كوتاه بر كوبيسم وتجزيه و تحليل اين سبك كه پيكاسو بنيان گزار آن بود پرداختهام. اميد است با وجود ، كاستي ها و ايرادات موجود گاهي كوچك در جهت آشنايي خوانندگان عزيز با اين هنرمند ودوره زندگي و آثار او برداشته باشم .
الهه گنجي
فصل اول
بيوگرافي و زندگينامه پيكاسو
در ساعت نه وسي دقيقه ، شب بيست و پنجم اكتبر سال 1881 در خانه شماره سي و شش در ميدان مرسد ، در شهر مالاگا كودكي به دنيا آمد كه بعدها از بزرگترين هنرمندان تاريخ جهان شد . اين كودك را پابلوپيكاسو ناميدند . وي نخستين فرزند پدر ومادرش بود . پدرش خوزه روئيز بلاسكو از نسل كاستيلي هاي جديد بود . او استاد طراحي در مدرسه ايالتي حرفه و فن و معلم هنر در مدرسه سان تلمو در مالاگا بود . مادرش ماريا پيكاسو از نژاد اندلسي ها بود و خون عربي در رگهاي خود داشت . آنها كودك را در كليساي مجاور منزلشان نامگذاري كردند واو را پابلو ، ديه گوما خوزي سافرانسيسكو، دپاال ، خوان ، نپرموسنو ، كريسپيانودلانستيسما ترينيداد ناميدند . اما پسر جوان چنانچه در ميان اسپانياييها رسم است هم نام پدر وهم نام مادر را پذيرفت وتابلوهاي خود روئيز پيكاسو ، وبعدها با اسم پيكاسو امضاء مي كرد . بسياري از نياكان وي هم از طرف پدري وهم از طرف مادري استعداد هنري داشتند . انگار تمام استعداد ومهارتهاي هنري خانواده ذخيره شده بود تا سرانجام پسردون خوزه بياني نيرومند ومتمركز را بدان بخشد . دون خوزه علاوه بر پابلو پيكاسو داراي دو فرزند ديگر نيز بود يكي لولا وديگري كونچيتا.
پيكاسو كودكي خود را بندري مديترانه اي مالاگا ، در شهري كه به آن شهر آفتاب سوزان وسايه هاي زمهرير معروف بود گذراند . وي از همان كودكي به دنيا آمده بود تا نقاشي كند درست مثل موتزارت كه براي موسيقي به دنيا آمده بود . او مستقيم به سمت هدف خود مي رفت حتي نقل است كه دركودكي كه هنوز بدرستي توان سخن گفتن نداشت كلمه ( پير ) رامرتب به زبان مي آورد اين كلمه در زبان اسپانيايي به معني قلمو مي باشد . او ابتدا به نقاشي از كبوترها و مگسها توجه مي كرد وكمتر به درس ومشق مي پرداخت وهمه چيز را با دقت وتوجه مي نگريست ونقاشي مي كرد .
در سال 1891 او به همراه خانواده اش به شهر كورونا مسافرت كرد . در كورونا آنها زندگي سختي را شروع كردند چرا كه پابلو وپدرش كه در مالاگا سرشناس بوده وهميشه به مسابقات گاوبازي مي رفتند در كورونانه دوستي داشتند . نه خبري از گاو وگاو بازي بود به همين دليل پدر كم كم افسرده و بيرمق شد ؛ طوري كه حتي نمي توانست تصوير كبوتري را در ذهن تصور كرده ونقاشي كند ، به همين دليل بعد از چند سال پابلو استعداد خود را بروز داد ونخستين پرده رنگ روغن خود را درنه سالگي ترسيم كرد ومهم آنكه اين يك تصوير از صحنه گاو بازي را نشان مي داد وبعد از آن تشويقهاي والدينش او را به سمت نقاشي سوق داد . او تكاليف مدرسه را به زور انجام مي داد . بعد از آن در سال 1894 پدرش تخته رنگ وقلموهايش را به پابلو داد وفهميده بود كه بعد از پدر مسئوليت سنگيني را بر دوش دارد . در اين زمان او 14 سال داشت در ژوئيه 1895 آنها به مالاگا بازگشتند تا تعطيلات را در وطن بگذرانند . در پايان سپتامبر آنها به بارسلون رفتند . در آنجا دون خوزه به معلمي هنر در مدرسه هنري « لالونخا » گماشته شد اما باز هم لذتي از كار نميبرد . تك چهره هايي كه پابلوي جوان از او كشيده تنها اين نكته را به وضوح نشان مي دهد كه اين مرد هيچ سرسازگاري با جهان ندارد .
پابلو براي ورود به لولانخابه رقابت پرداخت ، او تكليفي را كه براي امتحان ورودي بايد ظرف يك ماه انجام مي داد يك روزه تمام كرد وباعث شگفتي معلم ها شد . به اين ترتيب او در سال 1896 وارد مدرسه لولانخاشد . در تابلويي كه وي براي امتحان ورودي كشيد يك مرد برهنه ديده مي شد كه پابلو بدون آنكه هيچ تغييري در آن بدهد دقيقاً همان تصويري را كه ديده بود كشيد . در همان سالها پابلو تصوير آبرنگي از پدر را كشيد كه او را در حالي كه سرش را به دست را ستش تكيه داده بود نشان مي داد . همچنين تصوير ديگري در موزه شهر مالاگا وجود دارد كه با آبزنگ در 1895 توسط وي ترسيم شده در اين تصوير نيز نيم رخ از دون خوزه در حالي كه پتوئي به خود كشيده وشب كلاهي بر سر گذاشته ديده مي شود .
در همان سال پسر جوان با پاستل به نيم رخي از مادرش پرداخت كه مادر ، در آن بلوز سفيد پوشيده است و پدرش كار گاهي شامل يك اطاقي زير شيرواني در كوچه لاپلاتا براي پيكاسوي 15 ساله اجاره كرد .
تصوير علم ونيكوكاري در همين جا نقاشي شد واين عنوان را پدر بر روي تابلوي پابكو گذاشت . اين تصوير پزشك وراحبهاي را در كنار يك بيمار عليل نشان مي دهد . پابلو با اين تصوير نخستين شناسائي همگاني را بدست آورد ودر نمايشگاه هنرهاي زيباي مادريد در 1897 نشان شايسته اي دريافت كرد . درهمان سال درماه اكتبر او به تنهايي به مادريد مسافرت كرد . و چيزي نگذشت كه در آكادمي سلطنتي سن فرناندو پذيرفته شد . اما چيزي نگذشت كه از آكادمي و آموزشهاي خشك و ملال آور آنجا خسته شد او بيشتر وقتها به موزه پراد و مي رفت او پس از چندي به علت بيماري به نزد خانواده بازگشت. او كه پيش از اين مزه آزادي را چشيده بود ، كوشش خانواده براي جا انداختن فكر ازدواج با دختر عمويي به سن وسال خود او بي ثمر ماند . پابلو چندان در بارسلون نماند وبه همراه بادوستش پالارس به ارتاد سن خوان در كاتولونيا رفت و بار ديگر سلامتي خود را باز يافت .
در آوريل سال 1898 پيكاسو به بارسلون بازگشت . در آنجا شور و شوق تاثيرهاي نو را جذب كرد و بعد در 15 سالگي به مطالعه بر روي سنتها و نقاشي هاي كشورهاي مختلف پرداخت پيكاسو هر سفارش را بي درنگ قبول مي كرد وتصوير گيري مجلات را به عهده داشت ونخستين طرحهايش در سال 1900 در نشريه Javentut به چاپ رسيد .
او در سال 1904 دوره آبي را به وجود آورد در اين سال به پاريس سفر كرد . بعد از سفر خود با سباستيان خونير هم سفر بود وهمين سفر به ماندگاري هميشگي پيكاسو در پاريس انجاميد .
368_1579603946_36009_8524_1359.zip0.12 MB |